یه عکس ازشیطنت های آرشین: آرشین یه جوجه کوچولو رو گرفته آرشین داره جوجو رو می بوسه! دخترم ازوقتی کوچک بوددوست داشت نمازبخوانه وقرآن بخونه. یه روز از من میپرسیدچطور با خدا حرف بزنم.منم گفتم باید قرآن بخونی.... هنوزم وقت نمازقرآن هم می خونه................ ...
امروزجمعه 8اذرازصبح که مامانم زنگ زد بریم امامزاده حوصله نداشتم گفتم نمیام...امان از آرشین که عزمش را جزم کردبریم.ودراخر ماهم تسلیم آرشین شدیم....... آرشین باخاله مهرآسا،خیلی هم دوستش داره....... اینم عکس آرشین خاله نگار،این خاله هم همیشه به گوش به فرمان آرشین هستش... اینم مامانی آرشین که اگه هرروزهمدیگه رونبینن روزشون شب نمیشه...... اینم من هستم که الآن آرشین بامن قهره!..............با یه من عسلم نمیشه خوردش!.... ...
عزیز دل مامان چندوقتی بود که پول توجیبی هاشو جمع می کردتا یه دوچرخه جدیدبخره دوچرخه قبلی کوچک شده بود........... آخرشم یه شب بارونی من وباباشو ساعت 9شب برد بیرون که دوچرخه براش بخریم.... ماهم نمی تونستیم بهش نه بگیم...........باهم رفتیم ویه دوچرخه خوشگل صورتی خریدیم....... ...